Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایمنا»
2024-04-27@17:15:21 GMT

روایت دلتنگی‌های برادر برای اسماعیل

تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۸۴۹۰۱۴

روایت دلتنگی‌های برادر برای اسماعیل

‍‍‍‍‍‍

در تاریخ زرین‌شهر، دو مراسم تشییع بی‌سابقه‌ برگزار شده است، یکی مراسم تشییع شهید حسین قجه‌ای و دیگری تشییع شهید اسماعیل چراغی؛ شهید مدافع امنیتی که می‌خواست در همان مسیری گام بردارد که شهید قجه‌ای بر داشته باشد و بالاخره هم به آرزویش رسید و در جوار او در گلستان شهدای زرین‌شهر آرام گرفت.

به گزارش خبرنگار ایمنا، شهید سرهنگ اسماعیل چراغی، فرمانده گردان امام حسین (ع) یگان ویژه استان اصفهان شامگاه بیست‌وپنجم آبان‌ماه سال ۱۴۰۱ هنگامی که مشغول برقراری امنیت و آرامش میدان نگهبانی محله خانه اصفهان بود، در یک حمله تروریستی به همراه دو نفر دیگر از نیروهای بسیج به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آن طور که برادر این شهید برای ما تعریف می‌کند، شیوه و منشی که اسماعیل در عمر ۴۱ ساله خود در پیش گرفت، وامدار روضه‌هایی بود که در آن پا گرفته بود، روضه‌هایی که در مصیبت عزای سالار شهیدان و سقای دشت نینوا برپا می‌شد و او از همان کودکی با مکتب شهادت اخت گرفته بود و می‌خواست همان مسیری را بپیماید که الگوی زندگی‌ای شهید حسین قجه‌ای گذرانده بود.

جواد چراغی در این گفت‌وگو از برادری می‌گوید که با وجود اختلاف سنی چهارساله بهترین رفیقش در زندگی بوده و داغ جدایی‌اش بر تمام وجود او سایه انداخته است.

اسماعیل، تعزیه را به عشق امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) برپا می‌کرد

برادرم از همان کودکی به خاطر اخلاقیات خاصی که داشت، محبوب عام و خاص و عزیزدردانه همه بود، رفاقت من با او از همان کودکی رنگ و شکل ویژه‌ای به خود گرفته بود، از بازی‌های کودکانه، تعزیه، مدرسه و هر چه فکرش را بکنید.

در خانواده ما همیشه ارادت خاصی به اهل‌بیت (ع) و علی‌الخصوص امام حسین (ع) و برادر با وفایش حضرت عباس (ع) وجود داشت، مادرم از همه بیشتر این ارادت را بیان می‌کرد، چون موقع به دنیا آوردن من کرامت خاصی از حضرت ابوالفضل (ع) دیده بود، این عشق به مرور در جان من و اسماعیل هم رسوخ کرد، به طوری که از همان ایام طفولیت بساط تعزیه را در کوچه برپا می‌کردیم‌، نقش اسماعیل در تعزیه همیشه حضرت عباس (ع) بود و همیشه میان اشک‌های کودکانه در مصیبت اهل بیت (ع) شهید می‌شد.

چراغی از علاقه دیگر برادرش هم می‌گوید، علاقه‌ای که به خدمت در نیروی انتظامی منتهی شد: «اسماعیل از کودکی میان بازی‌های کودکانه هم همیشه نقش یک پلیس را بازی می‌کرد و دوران سربازی‌اش هم در ناجا سپری شد، آن هم در منطقه مرزی میرجاوه!؛ دورترین نقطه و سخت‌ترین محلی که یک سرباز برای حفظ حراست از وطن در آن حضور پیدا می‌کند، تنها یک‌ماه به پایان خدمت سربازی او باقی‌مانده بود که برای ثبت نام در دانشکده افسری نیروی انتظامی به تهران رفت و پس از گذراندن دوره افسری به مدت یکسال به استخدام این نیرو در آمد و فعالیت خودش را آغاز کرد و چند سال بعد به یگان ویژه اصفهان منتقل شد.»

خاطرات دوران سربازی‌شان از جلوی چشمانش رژه می‌رود: «خدمت سربازی من هم در پرندک بود و محل آموزش او هم دقیقاً در همان‌جا، شب‌هایی که دلم برای برادرم تنگ می‌شد، از محل خدمتم ساختمان آموزشی آن‌ها را نگاه می‌کردم، روزهایی که برای مرخصی می‌آمدیم پاتوق همیشگی ما گلستان شهدای زرین‌شهر و سرمزار شهید قجه‌ای بود، اسماعیل آن‌قدر به این شهید علاقه داشت که پاتوق تنهایی‌اش همیشه آن‌جا بود و چه کرامات عجیبی از او در زندگی خود دیده بود.»

احترام نظامی به رهبر انقلاب جلوی تلویزیون

چراغی ادامه می‌دهد: اخلاق خاصی داشت، به یاد دارم که موقع تشییع پیکر سردار سلیمانی کنار تلویزیون با تمام وجود غبطه می‌خورد و می‌گفت چه‌قدر آدم باید پیش خدا آبرو داشته باشد که شهادت نصیبش شود و این‌گونه محبوب قلوب و با این عظمت تشییع شود، یکی دیگر از اخلاق‌های خاصی که داشت این بود که از شدت علاقه‌ای که به رهبر داشت، هر گاه سخنرانی رهبر معظم انقلاب پخش می‌شد، مشغول هرکاری حتی غذا خوردن بود، برمی‌خواست، خبردار می‌شد و احترام نظامی خود را به رهبر تقدیم می‌کرد و با جان و دل به حرف‌های ایشان گوش می‌داد، او همچنین به پدرو مادرم هم خیلی احترام می‌گذاشت به مرخصی که می‌آمد، تمام سر و صورت آن‌ها را پر از بوسه می‌کرد.

وی با بیان اینکه رشادت و شهامتی که اسماعیل داشت، همیشه ورد زبان همکارانش در یگان ویژه نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران بود، می‌گوید: به دلیل ارادت خاصی که به همشهری شهیدش سردار شهید حسین قجه‌ای داشت، عکس بزرگی از او را در دفتر کارش نصب کرده بود و گاهی که برادرانه با هم به گفت‌وگو می‌نشستیم، تعریف می‌کرد که هر روز قبل از انجام کارها، با او صحبت می‌کنم و از او در راه خدمتی خداپسندانه رخصت و مدد می‌گیرم.

اسماعیل در یگان ویژه فعالیت می‌کرد و بروز آشوب‌های خیابانی، نگرانی‌های را در دل خانواده ایجاد کرده بود: «او بسیار در کار خود خبره بود، اما باز می‌ترسیدیم، درست سه روز قبل از شهادتش بود که به او گفتم که خیلی مواظب خودت باش اما، اسماعیل در جوابم گفت: من نمی‌ترسم، بسیاری از این‌ها خواهر و برادرهای ما هستند که فریب دشمن را خورده‌اند، وظیفه ما برقراری امنیت برای همه مردم است؛ او در حالی به شهادت رسید که به کمک نیروهایش که زخمی شده بودند، شتافته بودند.»

کد خبر 694283

منبع: ایمنا

کلیدواژه: شهید اسماعیل چراغی شهید مدافع امنیت نیروی انتظامی شهید حسین قجه ای زرین شهر امام حسین ع حضرت عباس ع شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق یگان ویژه قجه ای

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۸۴۹۰۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!

سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد می‌کردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتا‌وانت ما شد. با آقا مجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم

 شهیدحاج مجید رمضان از شهدای به نام و شناخته شده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) است. این شهید بزرگوار پیش از شهادت به عنوان رئیس ستاد لشکر ۲۷ خدمت می‌کرد و از او و حسن خلقی که داشت، روایت‌های زیادی شده است. در گفتگو با سردار حاج‌رضا صادقی از همرزمان این شهید بزرگوار، خاطره‌ای جالب از او را تقدیم حضورتان می‌کنیم. 

 موضع حاج بابا

محرم سال ۱۳۶۱ در منطقه خیرناصرخوان یک موضع آتشبار داشتیم به نام موضع شهید حاج بابا. دو قبضه توپ ۱۰۵ از ارتش به صورت رابطه‌ای گرفته بودیم و بخشی از آتش پشتیبانی منطقه را تأمین می‌کردیم. شب عاشورا برادر مجید رمضان که مسئول ستاد لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) بود آمد با هم برویم موضع حاج بابا. من و حاج مجید از بچگی با هم رفیق بودیم. در دبیرستان باهم رشته راه و ساختمان می‌خواندیم. با هم می‌رفتیم شهر ری کارگری می‌کردیم و خلاصه از سال‌ها رفاقت و همراهی، کلی خاطره با هم داشتیم. 

 اروند قصرشیرین

برای رفتن به آتشبار نمی‌توانستیم از جاده اصلی تردد کنیم؛ لذا باید از رودخانه‌ای به نام اروند که در منطقه قصرشیرین بود عبور می‌کردیم. این رود اروند که من می‌گویم در قصرشیرین است. صرفاً تشابه اسمی با همان رودخانه معروف اروند دارد که عملیات والفجر ۸ با عبور رزمندگان از روی آن صورت گرفت. شاید خیلی‌ها ندانند که در قصرشیرین هم یک رودخانه اروند داریم و با شنیدن نامش به اشتباه بیفتند. 

به هرحال هوا تاریک شده بود که به رودخانه اروند رسیدیم. به خاطر بارندگی‌های چند روز قبل، سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد می‌کردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتا‌وانت ما شد. با آقامجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم و با برادر علی نورمحمدی که مسئول لجستیک ما بود تماس گرفتیم بیاید ما را بکسل کند و از رودخانه بیرون بکشد. 

 تویوتا مدل f ۲

برادر علی نورمحمدی یک تویوتا وانت مدل F ۲ قدیمی داشت که خیلی قوی بود. می‌توانست هر ماشینی را بکسل کند. حتی چند بار هم کامیون‌های زیل ارتش را که در رودخانه گیر کرده بودند با تویوتای خودش بکسل کرده و بیرون کشیده بود. وقتی با علی آقا تماس گرفتیم، نیم ساعت بعد خودش را با تویوتای قدرتمندش رساند. آمد و با کمی تقلا، ماشین ما را بکسل کرد و از رودخانه کشید بیرون. به خشکی که رسیدیم، مشکل روشن نشدن ماشین به قوت خودش باقی بود. شمع وایر و دلکو ماشین کاملاً خیس شده بود و هرکاری کردیم روشن نشد. برادر نورمحمدی ما را تا موضع شهید حاج بابا بکسل کرد و برد. 

 خاطره ناگفته

آن شب وقتی به موضع حاج بابا رسیدیم، دیدیم بچه‌های آتشبار آتشی روشن کرده‌اند. ما کنار آتش خودمان را گرم و لباس‌های‌مان را خشک کردیم. این قضیه گذشت و فقط من و شهیدمجید رمضان و برادر علی نورمحمدی از این واقعه خبر داشتیم. حاج مجید که در دفاع مقدس به شهادت رسید و حاج علی نورمحمدی هم که بعد از جنگ برگشت اصفهان. به نوعی خاطره آن شب و گیرکردن ما در وسط رودخانه و بکسل شدن‌مان توسط برادر نورمحمدی یک خاطره ناگفته باقی‌ماند. گذشت و جنگ به اتمام رسید. 

 رؤیای صادقه 

بعد از اتمام دفاع مقدس در دفتر مرحوم آیت‌الله غیوری در صفائیه شهر ری بودم. ایشان از علمای خیری بودند که شب‌ها بعد از نماز می‌نشستند و درخواست‌ها و مشکلات مردم را رفع و رجوع می‌کردند. من هم در خدمت حاج آقا بودم. نامه‌های مردم را می‌گرفتم، مشکلات‌شان را می‌شنیدم و به حاج آقا انتقال می‌دادم. یک روز آقایی آمد و گفت: برای پول پیش منزل مشکل دارم. حاج مجید گفت بیایم پیش شما بگویم: «به فلانی بگو حاج‌مجید گفت مشکل من را حل کنید.»

پرسیدم کدام حاج مجید؟ گفت: شهیدحاج مجید رمضان. گفتم خودت می‌گویی شهیدحاج مجید! شهید چطور گفت بیایی پیش من؟ 

آن برادر حرف عجیبی زد. گفت: من خودم از بچه‌های لشکر ۲۷ هستم. چند روز پیش رفتم قطعه ۲۶ بهشت‌زهرا (س) سر مزار حاج مجید. دلم بدجوری گرفته بود. صاحب خانه پول پیش بیشتری می‌خواست و من هم دستم بسته بود. شرمنده زن و بچه شده بودم. گفتم حاجی مشکل دارم، کمکم کن. همان شب حاجی آمد به خوابم، آدرس اینجا را داد و گفت برو پیش حاج صادقی و بگو حاج مجید گفته مشکل من را حل کن. نشان به آن نشان که شب عاشورا وسط رودخانه اروند ماشین گیر کرد و...

منبع: روزنامه جوان

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • تاج طلسم تاریخی علیه فوتسال زنان را شکست؛ دلتنگی برای جام ملت ها به پایان رسید
  • ستاره ایرانی یک قدم تا پایان خوش در بهترین لیگ دنیا
  • بازیابی و معرفی روایت‌های فرهنگ دریاپایه قشم ضرورت دارد
  • روایت شاهدان عینی از لحظات درگیری و شهادت حمیدرضا الداغی + فیلم
  • بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!
  • رکورددار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان به روایت آسمان غرب
  • رکوردار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان به روایت آسمان غرب
  • سومین نمایشگاه گردشگری،صنایع دستی و مشاغل خانگی در محمدآباد جرقویه برپا شده است
  • روایت سازنده مستند «مشتی اسماعیل» از شالیکاری
  • عملیات در محل تجمع و عیش و نوش مستشاران آمریکایی‌ به روایت حسین مظفر